درباره وبلاگ


اینجا فقط و فقط حال کنین....
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 86
بازدید کل : 1390
تعداد مطالب : 29
تعداد نظرات : 37
تعداد آنلاین : 1

funشهر (طنز و خنده و مطالب جالب )
از جون مرغ تا شیر آدمیزاد




 
نکته ای در زبان انگلیسی!
 

در زبان انگلیسی واژه های
Fri
END ( دوست )
Boyfri
END ( دوست پسر )
Girlfri
END (دوست... دختر )
BestFri
END (بهترین دوست)
همگی سه حرف 
END (خاتمه) را بهمراه دارند...
اما کلمه FamILY (خانواده) سه حرف" 
ILY" را دارد که همان مخفف
"
I Love You" می باشد ,,
و جالب است بدانید
FAMILY= Father And Mother I Love You




پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:متن, :: 10:16 ::  نويسنده : tifoosi

http://salijoon.info/mail/910612/decision01.jpg

1. غرور مانع یادگیری

غرور مانع اصلی یادگیری است. شما حتما این ضرب المثل ایرانی را شنیده اید " پرسیدن عیب نیست ندانستن عیب است" اما خودتان قضاوت کنید چند بار به خاطر حفظ غرورمان از سوال کردن طفره رفته ایم.

اغلب کسانی که در رشته های مختلف علمی به پیشرفت رسیده اند کسانی اند که از پرسیدن نمی ترسیدند.

2. تعصب مانع نوآوری

هیچ چیز در دنیا بیشتر از تعصب مانع نوآوری و پیشرفت نوع بشر نشده است. به خیلی چیزها چنگ می زنیم و تعصب داریم اما نمی دانیم چرا. اگر در مورد خیلی از باور ها و روش های زندگی مان فکر کنیم فلسفه خاصی برایش نداریم درحالیکه شاید هر روز اجرایش کنیم.

هرکسی که توانسته زیان های جبران ناپذیر تعصب بیجا را در زندگی اش کشف کند درهای تازه ای به رویش باز شده و دنیا را از منظر جدیدی دیده است.

3. کم رویی مانع پیشرفت

مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید. اگر تمام جهان بگویند شما انسان بااستعدادی هستید تا زمانی که عقاید و افکارتان در ذهنتان باقی بماند نمی توانید پیشرفت کنید.

دیگران با دیدن چهره موجه و رفتار شما به ارزش های شما پی نخواهند برد. تنها زمانی که لب به سخن بگشایید می توانید به پیشرفت دست یابید.

4. ترس مانع ایستادن

ترس مانع اصلی ثابت قدمی و پایبندی انسان بر اعتقاداتش است. ترس از قضاوت دیگران، ترس از طرد شدن، ترس از عدم موفقیت سبب می شود شما هرچقدر هم به درست بودن چیزی ایمان داشته باشید برای داشتن  و عمل کردن به آن کاری نکنید.

5. تخیل مانع واقع بینی

انسان بی رویا غیر قابل تحمل است چه برای خودش و چه برای دیگران اما زندگی در تخیلات و توهم باعث می شود ما در دنیایی غیر حقیقی زندگی کنیم و زمانی از خواب غفلت بیدار شویم که خیلی دیر است.

6. بدبینی مانع شادی

انسان بد بین زندگی را به کام خود و نزدیکانش تلخ می کند. این جور افراد در بهترین قصر ها و زیبا ترین بنا ها به دنبال ترک های دیوار اند. باور کنید این زندگی برای هیچ کس به اندازه خودشان سخت نیست.

شما می توانید از آنها پرهیز کنید اما خودشان به هیچ وجه نمی توانند از دست خودشان فرار کنند.

7. خود شیفتگی مانع معاشرت

حیات بشر به تعامل با دیگران بستگی دارد. بنابراین ما ناچار هستیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم. اما هیچ کس خواهان هم نشینی با انسان خود شیفته نبوده و نخواهد بود.

8. شکایت مانع تلاش گری

آنکه دائما در پی مقصر و شکایت و شماتت دیگران است عملا دست از تلاش برداشته چون مشغول یافتن مقصر است!

به همین سادگی زندگی تان را هدر ندهید.

9. خود بزرگ بینی مانع محبوبیت

همه انسان ها دوست دارند در نظر دیگران به بهترین شکل دیده شوند اما وقتی دائما خودمان را در موضع قدرت و برتری قرار می دهیم سایرین را بیزار می کنیم و از خودمان فراری می دهیم.

10. عادت کردن مانع تغییر

عادت مانع تغییر است و باعث می شود سالهای سال در یک مکان ، زمان، موقعیت و شرایط درجا بزنیم.


 



یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:متن, :: 15:19 ::  نويسنده : tifoosi

http://adlet.ir/imgc/uploads/13424110241.jpg

از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می‌گذشت.

فرشته‌ای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی می‌فرمایید؟"

خداوند پاسخ داد:

"دستور کار او را دیده‌ای‌؟

باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.

باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.

دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.

بوسه‌ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند."


فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.

"این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید."

خداوند گفت :

"نمی شود!!

چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.

از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،

یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد."


فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.

http://adlet.ir/imgc/uploads/13424108342.jpg

"اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی."

"بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده‌ام.

تصورش را هم نمی‌توانی بکنی که تا چه حد می‌تواند تحمل کند و زحمت بکشد."


فرشته پرسید :

"فکر هم می‌تواند بکند؟"

خداوند پاسخ داد :

"نه تنها فکر می‌کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد."

آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.

فرشته پرسید :

"اشک دیگر برای چیست؟"

خداوند گفت:

"اشک وسیله‌ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا‌امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش."

فرشته متاثر شد:

"شما فکر همه چیز را کرده‌اید، چون زن‌ها واقعا حیرت انگیزند."

زن‌ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می‌کنند.

همواره بچه‌ها را به دندان می‌کشند.

سختی‌ها را بهتر تحمل می‌کنند.

بار زندگی را به دوش می‌کشند،

ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می‌پراکنند.

وقتی خوشحالند گریه می‌کنند.

برای آنچه باور دارند می‌جنگند.

در مقابل بی‌عدالتی می‌ایستند.

وقتی مطمئن‌اند راه حل دیگری وجود دارد، نه را نمی‌پذیرند.

بدون قید و شرط دوست می‌دارند.

وقتی بچه‌هایشان به موفقیتی دست پیدا می‌کنند گریه می‌کنند.

وقتی می‌بینند همه از پا افتاده‌اند، قوی و پابرجا می‌مانند.

آنها می‌رانند، می‌پرند، راه می‌روند، می‌دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.

قلب زن است که جهان را به چرخش در می‌آورد

زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می‌دانند که بغل کردن و بوسیدن می‌تواند هر دل شکسته‌ای را التیام بخشد.

کار زن‌ها بیش از بچه به دنیا آوردن است،

آنها شادی و امید به ارمغان می‌آورند. آنها شفقت و فکر نو می‌بخشند

زن‌ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.


خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!"

http://adlet.ir/imgc/uploads/13424108331.jpg

فرشته پرسید: "چه عیبی؟"

خداوند گفت:

"قدر خودش را نمی داند . . ."


جمعه 10 شهريور 1391برچسب:متن, :: 12:56 ::  نويسنده : tifoosi

راستش دلم نیومد برای این شعر ادامه ی مطلب بزارم برای همین همش رو یکجا براتون گذاشتم

بخونید عشـــــــــــــــــــــــــــــــــــق کنید ...

 

معلم چو آمد، به ناگه کلاس؛
چوشهری فروخفته خاموش شد
سخن های ناگفته در مغزها
به لب نارسیده فراموش شد

معلم ز کار مداوم مدام
غضبناک و فرسوده و خسته بود
جوان بود و در عنفوان در شباب
جوانی از او رخت بر بسته بود

سکوت کلاس غم آلود را
صدای رسای معلم شکست
زجا احمدک جست و بند دلش
از این بی خبر بانگ ناگه گسست

"بیا احم
دک درس دیروز را
بخوان تا بدانم که سعدی چه گفت"
ولی احمدک درس ناخوانده بود
به جز آنچه دیروز از وی شنفت

عرق چون شتابان سرشک ستم
خطوط خجالت به رویش نگاشت
لباس پر از وصله و ژنده اش
به روی تن لاغرش لرزه داشت

زبانش به لکنت بیفتاد و گفت
"بنی آدم اعضای یکدیگرند"
وجودش به یکباره فریاد کرد
"که در آفرینش ز یک گوهرند"

در اقلیم ما رنج بر مردمان
زبان و دلش گفت بی اختیار
"چو عضوی به درد آورد روزگار"
"دگر عضوها را نماند قرار"

"تو کز…، تو کز…" وای یادش نبود
جهان پیش چشمش سیه پوش شد
نگاهی ز سنگینی از روی شرم
به پایین بیفکند و خاموش شد

در اعماق مغزش به جز درد و رنج
نمی کرد پیدا کلامی دگر
در آن عمر کوتاه او خاطرش
نمی داد جز آن پیامی دگر

ز چشم معلم شراری جهید
نماینده آتش خشم او
درونش پر از نفرت و کینه گشت
غضب می درخشید در چشم او

"چرا احمدِ کودنِ بی شعور،"
معلم بگفتا به لحنی گران
"نخواندی چنین درس آسان بگو"
"مگر چیست فرق تو با دیگران؟"

عرق از جبین، احمدک پاک کرد
خدایا چه می گوید آموزگار
نمی داند آیا که در این دیار
بود فرق مابین دار و ندار؟

چه گوید؟ بگوید حقایق بلند؟
به شرحی که از چشم خود بیم داشت
بگوید که فرق است مابین او
و آنکس که بی حد زر و سیم داشت؟

به آهستگی احمد بی نوا
چنین زیر لب گفت با قلب چاک
"که آنان به دامان مادر خوشند
و من بی وجودش نهم سر به خاک

به آنها جز از روی مهر و خوشی
نگفته کسی تاکنون یک سخن
ندارند کاری به جز خورد و خواب
به مال پدر تکیه دارند و من

من از روی اجبار و از ترس مرگ
کشیدم از آن درس بگذشته دست
کنم با پدر پینه دوزی و کار
ببین دست پر پینه ام شاهد است"

سخن های او را معلم برید
هنوز او سخن های بسیار داشت
دلی از ستم کاری ظالمان
نژند و ستمدیده و زار داشت ؟

معلم بکوبید پا بر زمین
و این پیک قلب پر از کینه است
"به من چه که مادر ز کف داده ای ؟"
"به من چه که دستت پر از پینه است ؟!"

رود یک نفر پیش ناظم که او
به همراه خود یک فلک آورد
نماید پر از پینه پاهای او
ز چوبی که بهر کتک آورد !

دل احمد آزرده و ریش گشت
چو او این سخن از معلم شنفت
ز چشمان او کورسویی جهید
به یاد آمدش شعر سعدی و گفت :

ببین، یادم آمد، دمی صبر کن
تامــل، خــدا را، تامــل، دمـی ...
"تو کز محنت دیگران بی غمی"
"نشاید که نامت نهند آدمی!"



جمعه 10 شهريور 1391برچسب:متن, :: 12:16 ::  نويسنده : tifoosi
هلمز جوان 24 ساله سفید پوست آمریکایی شاگرد ممتاز دانشگاه متولد 13 دسامبر 1987 روز بیستم جولای گذشته  در یک سینما در شهر آرورا در ایالت کلرادوی آمریکا 12 نفر را کشت و بیش از 60 نفر را زخمی کرد.

.

 
- من به 71 نفر شلیک کردم و 12 نفر از انها  را کشتم.

اگر مسلمان بودم قطعا مرا تروریست خطاب می کردند
 
 

اگر عرب بودم تیر اندازی من حتما یک اقدام تروریستی بود
 اگر سیاه پوست بودم یک جنایتکار و کانگستر بودم
ولی من یک سفید پوستم
پس این جنایت ناشی از بیماری روانی بوده است
این است معیارهای قضاوت حقوق بشر غرب




پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:متن, :: 15:31 ::  نويسنده : tifoosi

 

فرانسه:
پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم!
دختر: با کمال میل موسیو!

ایتالیا:
پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!
دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با
کمال میل می پذیرم!

انگلیس:
پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم!
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم!
دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم!

 

ایران:
پسر: پیــــــــــــــــــس ... پیس پیس ...
پـــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــس ... پیییییییییییییس ...
ســــــــوووووووو ... ســــــــــوووو ...
ســــــــــــس ... ســـــــــــــــــــــــــــــــــــس ...
پــــــــِـخخخخخخخخخ ... چِــخـــــــــــــــه ...
هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ!
دختر: خفه شو! کصافطِ عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری
راه افتادی دنبالِ ناموس مردم،بی ناموس!
شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی!
ساعت 10 زنگ میزنم!

 



چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:متن, :: 15:44 ::  نويسنده : tifoosi

روانشناسان، متفکران عصر جدید و حتی رهبران مذهبی در دنیا سالهاست که درباره "قانون جذب" صحبت می کنند و نظر می دهند. این قانون برخلاف ظاهرش که به نظر کمی پیچیده می آید، بسیار ساده است.

براساس قانون جذب، ما جذب می کنیم هر آنچه را که به آن فکر می کنیم، حالا چه خوب و چه بد.

در این ایمیل گریزی به 12 راهکار قانون جذب زده ایم که مطالعه، توجه و دقت در آنها می تواند سرو شکل بهتری به زندگی همه ما بدهد.

 

با پیروی و باور این 12 قانون بسیار ساده خواهید دید که افسار زندگی میتواند دست خودتان باشد، البته به شرط اینکه بخواهید:

 

 

1. تجربیات خوب و بد شما، حاصل تفکراتتان هستند

2. فکر کردن راجع به هر چیزی در واقع دعوت آن پدیده به سمت خودتان است، حتی اگر آن را نخواهید!

3. هر چه بیشتر روی مسئله ای تمرکز کنید، قدرت آن بیشتر می شود

4. بهتر است به جای فکر کردن زیاد در راه تصمیم گیری به حستان اعتماد کنید

5. می توانید تاریخ وقوع رویدادهای خوب را با فکر کردن بیشتر به آنها، جلو بیندازید

6. برای تغییر کافیست به پدیده ها آنطور که دوست دارید نگاه کنید، نه آنچنان که هستند

7. قدرت مغناطیسی خود رابا 15 دقیقه تفکر دقیق و عمیق در روز افزایش دهید

8. موفقیت منبع مشخصی ندارد، هر کسی می تواند به آن برسد

9. به ناامیدی اجازه جولان دادن ندهید

10. دور برنامه های تلویزیونی با تجربیات منفی از جمله بیماری و جنایت را خط بکشید

11. ارتباط شما با دیگران بد است، چون خود شما می خواهید که بد باشد

 



چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:متن, :: 13:11 ::  نويسنده : tifoosi

فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


 

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و کسب افتخار ایران زمین مغلوب شده باشم

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

همیشه با هم یکدل و صمیمی بمانید تا اتحادتان موید و پایدار بماند

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

حرمت قانون را بر خود واجب شمارید و خصایل و سنن قدیمی را گرامی بدارید

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

 

ادامه در ادامه ی مطلب ...



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:متن, :: 13:4 ::  نويسنده : tifoosi

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد